چند روز پیش که مطلبی میخوندم ، در مورد آخرالزمان و نشانه های آن و ظهور امام زمان (عجل الله) و... بود، نویسنده نشانه هایی را از حوادث طبیعی آخر الزمان، با توجه به روایات، نوشته بود. در این روایات به یکی از نشانه های آخر الزمان اشاره کرده بود که متأسفانه متن و منبع این روایت، در خاطرم نیست. در این روایت به وقوع دو حادثه طبیعی عظیم در آخرالزمان در شرق و غرب عالم اشاره شده بود که باعث بروز خسارات و تلفات زیادی می شود و گرفتاریها و سختیهایی را به وجود می آورد، که بسیاری اعتقاد دارند حادثه سونامی در شرق آسیا به احتمال بسیار زیاد همان اتفاقی است که به عنوان حادثه مشرق زمین آمده و طوفان کاترینا، احتمالا همان واقعه طبیعی مغرب زمین است. در یکی دیگر از روایتها هم آمده بود که در مناطق نزدیک به هم در جایی خشکسالی و قحطی و در جایی سیل و باران سیل آسا دامنگیر انسانها می شود و در اینجا می توان به خشکسالی کشورهای اسپانیا و پرتغال و سیل و طغیان رودخانه ها در آلمان(با فاصله ای کمتر از 1000 کیلومتر در قاره اروپا) توجه کرد. از این بحث ها که بگذریم یک نکته جالب دیگری در حادثه طوفان کاترینا به وضوح مشخص شد و آن عدم کنترل و ساماندهی اوضاع توسط مقامات آمریکایی در برابر مشکلات ناشی از طوفان است. تونس: من حدود 4سال پیش در مسجد الزهرا(س) شهرک محلاتی از گوش یه عزیزی با استناد به سند شنیدم که در دوران نزدیک به ظهور سرزمینی به نام تونس انقلابی در آن رخ میدهد و اولین اذان بعد از مدتها در آن سرزمین شنیده میشود.. و حال.. نشسته ام به امیدی که شاه زیبایی بیاید از ره و برهاندم ز تنهایی تمام هفته به امید شنبه ای آزاد کنیسه ها و من و جام زرد صهبایی مسیح مریم یکشنبه ها به ناقوست بیا که خسته ام از انتظار ترسایی دوشنبه ها همه مستند شاعران گویی که رودکی بسراید به سبک نیمایی سه شنبه ها من و این جام از تهی لبریز و چارشنبه که هستم به اوج شیدایی دلم گرفته ازین پنجشنبه های غریب بگو که می رسد آن جمعه ای که می آیی
.... آیا براى کسانى که ایمان آوردهاند هنگام آن نرسیده که دلهایشان به یاد خدا و آن حقیقتى که نازل شده نرم [و فروتن] گردد و مانند کسانى نباشند که از پیش بدانها کتاب داده شد و [عمر و] انتظار بر آنان به درازا کشید و دلهایشان سخت گردید و بسیارى از آنها فاسق بودند.. |
آیا خبر کسانى که پیش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانکه بعد از ایشان بودند [و] کسى جز خدا از آنان آگاهى ندارد به شما نرسیده است فرستادگانشان دلایل آشکار برایشان آوردند ولى آنان دستهایشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهایشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان ماموریت دارید کافریم و از آنچه ما را بدان مىخوانید سخت در شکیم..
نوشته شده توسط : حامد
یا لطیف
حسن نظری استاد وبلاگ نویسی من بود و انشاالله خواهد بود! الگو، مرشد هم ! در چهارمین سالروز وفاتش این درس رو از وبلاگش اینجا بازنشر می کنم! باشد که ادامه دهنده ی راهش باشیم!
سلام ....
****این پیام رانخونده پاک نکنید****
نمیخواستم حالا حالاها این از پیام عمومی استفاده کنم. این هم همینطوری شد .... یه چیزی از جنس احساس مسئولیت!احساس تکلیف!
نمیدونم آخرین پست من رو خوندید یانه!؟
در دنیای نت خیلی ها اومدن ورفتن بی آنکه اثری از خود بذارند یا برای سرگرمی آمدند یا برای به گناه انداختن.... از هیچ کدامشان هم الان خبری نیست که نیست ....باآمارهای بازدید بالا وتعداد کامنت زیاد....
ولی چه بسیار آدمهایی بودند که آمدند وچه اثر و جریانی ارزشی از خود گذاشتند.... یادم است اولین کامنتی که تو عالم وبلاگنویسی برای من اومد از شهید ایلیا بود. وبلاگنویسی که عروجی عارفانه داشت.
گفت طوری بنویس که کارت در عین طول داشتن عرض هم داشته باشد. اونموقع نفهمیدم چی گفت ولی الان که چندی از ورود من به این دنیا میگذره بهش رسیدم با گوشت واستخوانم.
تورابه خدا به این دنیای مجازی به چشم میدان جهاد نگاه کنید. جهادی در راه رساندن تعالیم بالای انسانی اسلام و ارزشهای آن.... شهید ایلیا اولین شهید این راه بود که عارفانه رفت.
مانیز میتوانیم باشیم .... به شرط آنکه: عشق+تعهد+ارزشها+زبان مخاطب امروزی+نشان دادن جنبه های زیبای دین به دیگران را در سایه توکل به خدا باهم جمع کنیم ....
سرتون رو درد نمیارم .من فردا هم یه پیام عمومی میفرستم بعدش دیگه باخداست ....
نوشته شده توسط : کفش دار
1.
هر سال دلم برایت تنگ تر می شود. آنقدر تنگ که گشاد شده برایم. لق می زنی روی شانه هایم. حالا زنجیرها «سایز بچه» هم وسعت زیادی رو شانه هایم گریه می کنند! زار می زنند. می فهمی؟ عالمی که تسبیح می کند ، چطور می شود ذکر نگوید؟ علم ، سنج، نخل، حلقه های سینه زنی زنجیر ها!
2.
اینها همه اش حرف است. من نه کاری با پیرهن سیاه دارم، نه با شال و نه با علم و نخل و دسته زنجیرزن های حسینیه ی کوچه پس کوچه های جاده همایون. من به همین در و دیوار حسینیه کوچک خودمان راضی هستم .
تتمه1: راضی که حرف گنده تر از دهانم است! جاکفشی هم گنجایش بعضی حرف ها را ندارد! بگذریم.
تتمه 2: آدم صبح تا شب و شب تا سبح زل بزند به در و دیوار. صبح ها که روضه نمی خواهد، شب هم ها هم روضه خوان!
3.شز
یکی از بزرگترین اختراعات بشر «ته» خودکار است. برای فرار از خود خوری می شود خوردشان.
دیدی بعضی روضه ها خود خوری می آورد؟ از درون آتش میگیری. سید خود خوری نکرده بود امشب! خاک توی سر من!
4.
نمی دانم دلم برای چی تنگ شده! دلم برای دسته اعظم حسینیه اعظم زنجان تنگ شده! یا دلم برای کوهِ اراضی پائین کوه تنگ شده! و نگهبانی که هربار رفتم بود جز یک بار! شب هفتم بود یا هشتم محمد حسین؟ آمدی دم در حسینیه منتظران!
من دلم برای خیمه وسط مسجد قبا تنگ شده! سال بعد شش گوشه شد! برا قمه مشک کردن های هیئت علی اکبر که بابا جوانی هایش آنجا می رفته. وقتی از این سر شهر می کوبیدیم تا آن سر شهر به خاطر آبگوشت بعد از هیئتش! آب گوشت بعد از هیئت هم چیز خوبی برای دلتنگی!
5. آدم نزدیک محرم دلگنده می شود. دلش راه و بی راه ، کم و زیاد ، تنگ می شود. حالا دلتنگی چه ربطی دارد به دلگندگی ، خودم هم نمی دانم! ولی حکما یک ربطی دارد!
مثل روضه ها که به هم ربط دارند. آخر همه روضه ها به روضه در و دیوار می کشد! البته اگر از قتلگاه صرف نظر کنیم.
6.
امروز حسرت در و دیوار هایش را خوردم... ش
نوشته شده توسط : کفش دار
لیست کل یادداشت های این وبلاگ