سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مسئله هایی برای حل نشدن!

سه شنبه 89 مهر 6 ساعت 12:26 صبح

او...

مسئله اول: آدمی که کربلا نرفته یک غم داره، آدمی که رفته هزار و یک غم!
این که کجای این جمله مسئله است خودم هم نمی دونم! کلا آدمی که گیج میزنه نمی تونه در مورد یه چیز دقیق صحبت کنه!
کربلا کلی از این شعر هایی که تو هیئت ها می خوندیم از حسرت کربلا خوندیم! اصلا هیچی! نمیشه حرف زد! درست احساس یه آدم گیج رو دارم که انگار توی یه خواب رفته کرربلا! بعد بیدار شده و کلی زار زده که چرا تو خواب قدر ندونسته!
تو کربلا از آقا مشهد خواستم! دلم گرفته بود...

مسئله دوم: میزان احترام یک پسر جوون به پدرش چقدر می تونه باشه؟ در حدی که پسر جوون که اتفاقا رتبه تک رقمی کنکور هم هست و دانشجوی ممتاز محسوب میشه از قید شرایط عالی تحصیلی بگذره؟ 
برای این کار این« مرد» چقدر باید خدا رو شکر کرد؟ چقدر باید از خوشحالی سر به دیوار کوبید؟ و چقدر باید برای عاقبت به خیری اش، موفقیتش و حفظ شدنش دعا کرد؟

مسئله سوم: فرض کنید در مسئله ی قبل پای بنیاد شهید هم وسط باشد؟ چرا یک سری اعتقاد دارند بعضی از قسمت های ساختمان بنیاد شهید خراب شود بهتر است؟ کدام زلزله ی چند ریشتری برای درمان دردهای فرزندان شاهدی که یادشان رفته دردی دارند مناسب است؟ باور کنید دردهایمان یادمان رفته! بی خود که نیست، باباهایمان برای خدا رفتند!

مسئله چهارم: و چقدر صفحات سوخته ی قرآن ، قرآنند! در باره صفحات قرآن هم به گمانم این آیه صادق باشد که «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا... » ! آقا هم توی صحبت هایش گفت: حادثه‌ی اهانت به قرآن و پیامبر  عظیم‌الشأن صلی‌الله‌علیه‌وآله، با همه‌ی تلخی، در دل خود حامل بشارتی بزرگ است. خورشید پرفروغ قرآن روزبه‌روز بلندتر و درخشنده‌تر خواهد شد.
اما مسئله این است، وقتی یک بانو...
متاسفانه اینجا گنجایش روضه های در و دیوار رو نداره! خیلی وقته!

مسئله پنجم: چقدر اهمیت داره روضه ی پاکستان بخونیم؟

مسئله ششم: چرا باید این همه هجویات بنویسم برای رفع تکلیف؟

مسئله هفتم: آیه این روز های زندگی ام شده : یا ایهاالانسان، انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه ! عشق می کنم با این آیه، آیه ی اثبات اردوهای جهادی! آیه اثبات درد، اثبات داد، اثبات رنج! لقد خلقنا الانسان فی کبد!
اردوهای جهادی کجای زندگی ما قرار دارند؟ به قول رئیس باید زندگی ما در اردوهای جهادی شکل بگیرد. یک اردو به مدت یک زندگی! باید روح جهادی در زندگیمان جاری باشد. باید ایمان بیاوریم به درد.
والله که درک اردوهای جهادی درک شیرینی های یک زندگی شیعی است. زندگی در وسط دغدغه های رنج آور. زندگی با طعم شیرین انتظار! البته هنوز توی طعم انتظار شک دارم!
باید به اردوهای جهادی قسم خورد! همانطور که به خاک پاک شلمچه قسم می خوریم. ذره ذره خاک اردو های جهادی بوی امام می دهد. بوی انقلاب. همان انقلابی که برای سینه سپر می کنیم که : بابی انت و امی یا انقلاب!
جهادی و ما ادراک ما جهادی! دارم روی یک متن کار می کنم، توی پی نوشت می زنمش به زودی (انشاالله)

پ.ن: این پست صرفا برای پر کردن یک سری جای خالی توی جاکفشی بود!


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

اردوهای جهادی،سفر جهادی،پاکستان،قرآن سوزی،بنیاد شهید،کربلا


... و انا له لحافظون

دوشنبه 89 شهریور 22 ساعت 4:4 عصر
سر صبحی مادرم اصرار می کرد "برو راهپیمایی ِ هتک حرمت قرآن"
نه از سر بی حوصلگی ، اما نرفتم.
اخبار که پخش می کرد راهپیمایی را، باز غرولند مادرم شروع شد که "چرا نرفتی؟"
- می دونی وقتی ابرهه خواست به کعبه حمله کنه عبدالمطلب چی کار کرد ؟! پاشد لوازمش رو جمع کرد و از کعبه رفت بیرون. بهش گفتند تو کلید دار کعبه ای ، باید مراقبش باشی.نباید ولش کنی ، پاشو چند نفر رو بردار بجنگ و... می دونی عبدالمطلب بهشون چی گفت؟! گفت خونه خودشه، خودش هواشو داشته باشه... اینم قرآن خودشه ، انا نحن نزلناه لذکر و انا له لحافظون.
============================
هر کدوم از ما وظیفه ای داریم، باید طبق ِ سنت مسلمانیمون از قرآن دفاع کنیم، باید بشیم لشکر ابابیل خدا برای شکست ِ ابرهه.بالاخره دعوتی است از سویِ خدا، برای ثبت نام توی ِ سپاهش. خوشا به حال کسی که لبیک بگه.
اما نباید خودمون رو نگران کنیم، قرآن خودشه ، خودش هواشو داره ، حتا اگه ما نباشیم ...

نوشته شده توسط : محمد

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]


اجتماع نقیضین محال نیست!!

یکشنبه 89 شهریور 14 ساعت 11:55 عصر

سال گذشته صبح یکی از روز های زمستان اول وقت خودم رو رسوندم حوزه. اما ظاهرا خبری از استاد نبود. استاد عبداللهی که تفاوت سنشون با ما حدود 5 – 6 ساله.بسیار خنده رو و دوست داشتنی.از اونهایی که بیشتر کلاسشون جنبه رفاقت داشت تا استاد وشاگردی.

کلاس 1ساعته ما نصفش گذشته بود و ما هنوز منتظر استاد در حیاط نشسته بودیم که استاد رسید. هنگام سلام و علیک با استاد یکی از رفقا گفت:استاد الان با اومدن شما تو من احساسی شبیه اجتماع نقیضین پدید اومد! از دیدنتون بسیار خوشحال شدم و از اینکه باید بریم سر کلاس بسیار ناراحت!!

دیروز(شنبه) دوتا sms  برام اومد که تو یکیش نوشته بود :

ألا و إن الاجابة تحت قبته و الشفاء فی تربته ... عازم[کربلا] هستم...

و تو دیگری:

"عشق فرمود بیایید ... اطاعت کردیم" عازم کربلاییم حلالمون کنید.

دقیقا احساسی شبیه اجتماع نقیضین برام پیش اومد.از اینکه نعلین خاکی و کفشدار با هم به آرزوشون (زیارت کربلا که آرزوی هر مؤمنیه) رسیدن خیلی خیلی خیلی... خوشحال شدم و از اینکه چرا تا حالا قسمت من نشده پابوسی مولا و زیارت آقام برم خیلی خیلی خیلی... ناراحت.

تو این شبهای آخر ماه رمضان فقط به خدا میگم:

 

...وارزقنی حج بیتک الحرام فی عامنا هذا و فی کل عام و زیارة قبر نبیک و الأئمة علیهم السلام و لا تخلنی یارب من تلک المشاهد الشریفة و المواقف الکریمة...

صلی الله علیک یا ابا عبدالله


نوشته شده توسط : واکسی

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

اجتماع نقیضین، کربلا، آرزوی هر مؤمن، زیارة قبر نبیک و الأئمة علیهم السلام، لا تخلنی یارب من تلک المشاهد الشریفة


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]