سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم برایش تنگ شده بود...

چهارشنبه 89 آذر 17 ساعت 11:27 عصر

1.
هر سال دلم برایت تنگ تر می شود. آنقدر تنگ که گشاد شده برایم. لق می زنی روی شانه هایم. حالا زنجیرها «سایز بچه» هم وسعت زیادی رو شانه هایم گریه می کنند! زار می زنند. می فهمی؟ عالمی که تسبیح می کند ، چطور می شود ذکر نگوید؟ علم ، سنج، نخل، حلقه های سینه زنی زنجیر ها!

2.
اینها همه اش حرف است. من نه کاری با پیرهن سیاه دارم، نه با شال و نه با علم و نخل و دسته زنجیرزن های حسینیه ی کوچه پس کوچه های جاده همایون. من به همین در و دیوار حسینیه کوچک خودمان راضی هستم .
تتمه1: راضی که حرف گنده تر از دهانم است! جاکفشی هم گنجایش بعضی حرف ها را ندارد! بگذریم.
تتمه 2: آدم صبح تا شب و شب تا سبح زل بزند به در و دیوار. صبح ها که روضه نمی خواهد، شب هم ها هم روضه خوان!

3.شز
یکی از بزرگترین اختراعات بشر «ته» خودکار است. برای فرار از خود خوری می شود خوردشان.
دیدی بعضی روضه ها خود خوری می آورد؟ از درون آتش میگیری. سید خود خوری نکرده بود امشب!  خاک توی سر من!

4.
نمی دانم دلم برای چی تنگ شده! دلم برای دسته اعظم حسینیه اعظم زنجان تنگ شده! یا دلم برای کوهِ اراضی پائین کوه تنگ شده! و نگهبانی که هربار رفتم بود جز یک بار! شب هفتم بود یا هشتم محمد حسین؟ آمدی دم در حسینیه منتظران!
من دلم برای خیمه وسط مسجد قبا تنگ شده! سال بعد شش گوشه شد! برا قمه مشک کردن های هیئت علی اکبر که بابا جوانی هایش آنجا می رفته. وقتی از این سر شهر می کوبیدیم تا آن سر شهر به خاطر آبگوشت بعد از هیئتش! آب گوشت بعد از هیئت هم چیز خوبی برای دلتنگی!

5. آدم نزدیک محرم دلگنده می شود. دلش راه و بی راه ، کم و زیاد ، تنگ می شود. حالا دلتنگی چه ربطی دارد به دلگندگی ، خودم هم نمی دانم! ولی حکما یک ربطی دارد!
مثل روضه ها که به هم ربط دارند. آخر همه روضه ها به روضه در و دیوار می کشد! البته اگر از قتلگاه صرف نظر کنیم.

6.
امروز حسرت در و دیوار هایش را خوردم... ش


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]