سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نور...

یکشنبه 88 خرداد 17 ساعت 3:52 صبح

یا لطیف
دقیق نمی دونم، 4 یا 5 سال بیشتر سن نداشتم، ولی بارقه هایی از خاطرات باغ قدیمی ای که داشتیم هنوز به وضوح توی ذهنم هست! باغ و تاکستان و مرغ و خروس هاش و باغبون پیری که از اسمش فقط پیشوند «مَش» رو به خاطر دارم!
به هر حال! باغ قشنگی بود! شب ها وقتی از باغ به سمت خونه حرکت می کردیم، وقتی توی تاریکی جاده نور چراغ های شهر که به صندوق پر از طلا می موند، دیده می شد ، خیلی ذوق می کردم! همیشه دیدن این صحنه رو دوست داشتم! ذوق دوران کودکی همون چیزیه که این روزها بهش احتیاج دارم! فارغ شدن از قید و بند خیلی چیزها! یه جور آرامش !
بچه که بودم با چشمک نور آرامش پیدا می کردم، و حالا خوشحالم که هنوز با چشمک نور دلم آروم میشه... وقتی توی اوج ظلمت یادت میاد " الله نور و سماوات والارض"

و باید باور کنیم که خدا هم بعضی وقت ها به آدم چشمک می زنه!

 پ.ن1: دوشنبه همایش سراسری حامیان دکتر احمدی نژاد ، ساعت 16 ، مصلی بزرگ تهران!


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

خدا، آرامش


احمدی نژادیم (البته داخل پراتنز)

یکشنبه 88 خرداد 10 ساعت 1:11 صبح

یا لطیف
از چهار سال پیش شروع شد!
نه حوصله بیانیه انتخاباتی دادن دارم و نه حس گفتم معیارهای حمایتم از کاندیدای خاص!فقط  در فاصله ی کمتر از یک ماه مانده به کنکور دوست داشتم واگویه های تل انبار شده توی دلم رو یه جا خالی کنم!

داشتم می گفتم ، از چهار سال پیش شروع شد!
سوم راهنمایی بودم! بر چسب احمدی نژادی بودن با همه ی بی انصافی هایی که در حقمون شد رو چسبوندند روی پیشونیمون! بگذریم برای چی و چطور! داشتیم عادت می کردیم به تحمل کردنش! از برچسب بودن لذت نمی بردم ،خودم رو می گم البته! هرچند قیافه من و امثال من همیشه بزرگترین برچسب بوده ، ولی بعضی برچسب ها لذت بخشه! و حالا بعد چهار سال دارم از برچسب احمدی نژادی بودن (و نه احمدی نژاد چی) لذت می برم! یا بهتر بگم عادت می کنم! یه عادت لذت بخش! و حالا که امیدوارانه دوست دارم چهار سال دیگر این برچسب رو نگه دارم دوست دارم از لذت این برچسب بگم! اصلا دوست دارم بازی کنم با الفاظ تا خواننده فکرش مشغول فرق بین عادت لذت بخش و برچسب لذت بخش و انگ لذت بخش و تهمت لذت بخش و ... ! آخ! گفتم تهمت! می تونید فکرتون رو به سمت درک تهمت لذت بخش هم گسیل بدین ، مثل گسیل پرتو آلفا به سمت ورقه نازک طلا که رادرفورد... و باز هم آخ! اینها مربوط میشه به جلسه کنکور!

بله! از چهار سال پیش شروع شد!
فرقی نمی کنه ساعت 11 و 40 دقیقه باشه یا چهار صبح! چرت و پرت ، چرت و پرته! و بعضی وقت ها چرت و پرت ها ، چرت و پرت تر از گفت و شنفت هایی می شن که صدها برابر از قبل عید سراغ آدم ( منظورم همان یک آدم احمدی نژادیه (نه احمدی نژادچی("چی" رو برای کسایی به کار می برم که "چی" شده باشن(مثل خمینی چی!(و صد البته به هیچ کس معنی "چی " موجود در ذهن من ربطی نداره  ( "چی" یعنی عاشق و فکر کن که چه تنهاست... (سهراب)))))) میاد! حتی پرانتز ها هم گاهی توانایی چرت و پرت گفتن دارن! مثل همین پرانتز هایی که ذهن تو رو مشغول کرده که آیا تعداد پرانتز های باز شده با بسته شده برابره و اگه دقیق شمرده باشی ذهنت دنبال اون پرانتز بسته نشده می ره و اینکه کدوم پرانتز پتانسیل این رو داره که بسته نشه! یعنی جنبه!
چرت و پرت ، چرت و پرته! و البته تعاریف از چرت و پرت متفاوته! درست مثل تعاریف خزعبل از دین! همون تعاریفی که دین رو چرت و پرت می دونه!

بحث از دستم در رفت! از چهار سال پیش شروع شد!
حالا که چهار سال گذشته و باز هم به لطف مجلس محترم مثل چهار سال پیش حق رای ندارم پشت پی سی ( چیزی برای داخل پرانتز به ذهنم نمی رسه!) نشستم تا وبلاگ رئیس جمهور محبوبم رو بخونم! و افتخار می کنم به"چی" رئیس جمهورم(سلامتیش صلوات!) و بعضی وقت ها سرم را نگاه می کنم که ببینم برچسب روی پیشانیم از"احمدی نژادچی" به چیز دیگری تغییر می کند یا نه!

از چهار سال پیش شروع شد !
چند سال استاد لائیک داستان نویسیم چپاند توی گوشم که هنر روایت سیال ذهن تغییر مکان زاویه دید بدون توجه به احساس مخاطب است و حالا من دارم توبه ی فراموش شده ام را بازخوانی می کنم! سیال ذهن هم بد چیزی نیست ها! حتی به قیمت گم شدن لحن نوشتار!

دستت رو بنداز! درست صحبت کن!

همه چی از چهار سال پیش شروع شد!
و حالا با افتخاری که ارزش انگ شدن رو داره سینه سپر می کنم جلوی تهمت ها و با بچه ها کرکر می خندیم! و بیشتر از همیشه لذت می برم از برچسب احمدی نژادی بودن ! و بیشتر از همیشه با اطمینان سرم را جلو می دم تا همه برچسب روی پیشونیم رو ببینن! حتی اگه دستی جلو بیاد و توی گوشم بزنه! ما خیلی وقته با سیلی آشناییم!
افتخار می کنم به احمدی نژادی بودن ، حتی اگه زبونم لال بعضی وقت ها به دولت انتقاد کرده باشم و یا بلا به دور دولت رو معصوم ندونم!
اصلا توئی که نشناخته و ندیده انگ "احمدی نژادچی" بودن به بعضی ها می زنی دلیل "احمدی نژادی" بودن می خوای چیکار؟ این همه سایت و وبلاگ ناچرت و پرت! چرا چسبیدی به چرت و پرت های من؟

پ.ن1: حاصل مطالعه  این و این!
پ.ن2: همایش وبلاگ نویسان حامی دکتر یکشنبه ساعت 17 الی 19 میدان هفت تیر ، تالار سید الشهدا !


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

چرت و پرت، گفت و شنفت، احمدی نژاد


همه ی دنیا ...

شنبه 88 اردیبهشت 12 ساعت 1:19 صبح

بسم الله
یک جایی پیامبر (ص) گفت : « یا فاطِمه اِنَّ اللّهَ لَیَغضِبُ لِغَضَبِکَ و یَرضی لِرِضاکَ »
ای فاطمه براستی خدای تعالی به خاطر خشم تو خشم می کند و برای خشنودی تو خشنود می شود ...
و حالا تاریخ دارد جلوی چشمم رژه می رود!
آهای نا مسلمانها... این مادر همه ی دنیای ماست...

پ.ن1: همه دنیا یه طرف ، ام ابیها یه طرف ... همه عالم یه طرف ، حضرت زهرا یه طرف
پ.ن2: امسال بیشتر از همه دوست دارم روز معلم رو به معلم زیست شناسی دوران راهنمائیم تبریک بگم. روحش شاد! بی زحمت براش فاتحه بفرستید! چند روز پیش خبرش رو بهم دادن ، دومین معلمم بود که به رحمت خدا می رفتن!
پ.ن3: شرمنده همه ی دوستانی که نظر مفصل دادن و نتونستم جواب مفصل بدم! ایشالا بعد کنکور !
پ.ن4:
فاطمیه ما رو فراموش نکنید!
یا علی


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

حضرت زهرا، فاطمیه، معلم


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]