سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به او ...

جمعه 88 مرداد 30 ساعت 9:38 عصر

او...

از: من بی معرفت
به: او...

اصلا تقصیر خودته!‏این همه گفتم بهم رو نده!‏ این همه گفتم بزن پس کلم! بزار با سر برم تو دیوار! نذاشتی!
چقدر مهربونی آخه ؟ به چه زبونی بگم؟ به خدا دیوونه می شما! به خدا آخرش دق می کنم!‏ از من گفتن!‏

پ.ن: او رو دوست دارم! خیلی ! راست می گم!


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

حیرت کده


فرق غاف با قین!‏

یکشنبه 88 مرداد 25 ساعت 9:36 صبح

بسم الله

قصد پست زدن نداشتم! ولی خب، حس حرف زدن...
چند وقت پیش بود که در به در دنبال وبلاگ های مذهبی ای می گشتم که حداقل قالب و محتوای حرفه ای داشته باشن. ولی دریغ! نه که نباشه، ولی برای شمارششون بعید می دونم حتی نیازی به انگشت های دست باشه!
نمی دونم مشکل از کجاست ، ولی ما با این همه ادعا هنوز هم توی مبانی وبلاگ نویسی مذهبی گیریم! نه می دونیم چی باید بنویسیم، نه می دونیم چی داریم می نویسیم و (خودم رو می گم) نه می دونیم برای کی باید بنویسیم!
هنر اسلامی می گه قبل هر هنری باید خدا رو تو دلت جا بدی ، یعنی قبل هر خطاطی ای ، قبل هر طراحی ای باید خدا باشه! وبلاگ نویسی اسلامی ما چه اصولی داره؟

ما رسانه نیستیم!‏ اگر قشر های مختلف وبلاگ نویس ها رسانه ی قشر خودشونن ، اگه اپوزیسیون ها از وبلاگ به عنوان رسانه استفاده می کنن، اگه ضد نظام ها وبلاگ نویس های حرفه ای دارن، اگه ضد ولایتی ها فرصت جولان دارن و به مثابه رسانه عمل می کنن! ما نمی کنیم! ما رسانه قشر خودمون نیستیم ! با کی تعارف داری؟

ما عرضه ی رسانه شدن هم نداریم!‏ فقط بلدیم حرف های گنده بزنیم! صدور انقلاب؟ هه!

وقتی توی الفبای وبلاگ نویسی اسلامی، دینی، انقلابی، ولایی یا هر چی که تو اسمش رو میزاری گیریم، چی می خوایم بگیم؟ بازی های وبلاگی خاله زنکی راه بندازیم و دور هم بخندیم؟ کاش به اونجایی می رسیدیم که خاله زنک بازی هامون هم با هدف بود، وقتی خاطرات روزانه هم می نوشتیم خیالمون راحت بود که تو مسیریم! چه عیبی داره؟ ادبیات وبلاگ نویسی مذهبی ای داشته باشیم که توش خاطره نویسی های خاله زنکانه هم جا داشته باشه!

خدا بیامرزه حسن نظری رو ! یادم میاد توی یه بازه زمانی می خواست همچین ادبیاتی رو ترویج کنه! یا حداقل به وجود بیاره!‏خدا رحمتش کنه! ما چند تا سبک وبلاگ نویسی مثل املیسم داریم؟ و چه لذتی داره وقتی به امل بودن خودت افتخار کنی، وقتی هنوز زیر چرخ های مدرنیسم له نشدی!

خیلی ها گفتن و خیلی ها هم شنیدن! فایده ی این حرف ها همون سه نقطه ایه که خط اول پست نوشتم!‏ ما تعریف درستی از وظیفه نداریم! می ترسیم از انبوه کاری که شاید با پذیرفتن مسئولیت رو سرمون خراب بشه!‏ کاش کمرمون زیر همچین بارهایی میشکست!
تا وقتی هم دلمون به دفتر توسعه وبلاگ دیمی و مجمع وبلاگ نویسان خواب آلود خوش باشه هیچ نتیجه ای نمی گیریم! تعارف که ندارم، توی هر دو جمع هم بودم، ولی ... . شاید خیلی حرف ها نگفته بمونه بهتر باشه!‏

پ.ن1: جو نگیرتمون! قرار نیست نت رو بترکونیم!‏ فقط باید خودمون رو بترکونیم!
پ.ن2: عرضه ی ایجاد یه ادبیات برای خودمون رو هم نداریم؟


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

حسن نظری، وبلاگ، ادبیات وبلاگ نویسی مذهبی، دغدغه


دوش از نوع آب یخ!

پنج شنبه 88 مرداد 15 ساعت 4:44 عصر

بسم الله

دوش شماره یک :  تاریخ پست قبلی مربوط میشه به 23 تیر! همین برای یه نفر که ادعای دغدغه مند بودن وبلاگش رو داره بدتر از دوش آب سرده!

دوش شماره دو: اردوی جهادی ! خوننده هاش برن ادامه مطلب!

دوش شماره سه: نتایج کنکور هم یه جورایی دوش آب سرد بود! هرچند از اول توقعاتم بالا نبود! رشته هایی که خیلی علاقه دارم رو به احتمال زیاد می تونم قبول شم!

دوش شماره چهار: نیمه شعبان پارسال بود ، این پیامک برام اومد:
من چراغ و ریسه می خواهم چکار؟/ شیعه می خواهم که باشد پای کار
و امسال هم این پیامک تکونم داد:
برای تعجیل در فرج آقا امام زمان دیگه گناه نکنیم!
دوش آب سرد بدتر از این؟ می خندی؟‏

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

اردو جهادی، بسیج سازندگی، هجرت 3، امام زاده محمد بن حسن، ممد حسن


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]