سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آْهای ، آقای صدا و سیما!

جمعه 89 فروردین 27 ساعت 2:53 عصر

من دلم بمب اتم می خواد، یک بمب اتم بزرگ که بیاد و بشینه توی سینه من تا شاید آروم بشم!
آقای اوباما، بیا، این سینه من !‏بزن ! چه کسی رو از مرگ می ترسونی؟آهای  گوساله، ما پای مکتب خمینی درس شجاعت خوندیم، پای مکتب خامنه ای درس استقامت! ما فرزندان روح الله ایم و سربازان سید علی!
قسم به خون شهدا که نمی ترسیم از فرود بمب های تمام جهان به سینه هامون!ما تا آخر ایستاده ایم، نحن قائمون . مائیم که داغدار سیلی هستیم، شما ها چه می فهمید در و دیوار یعنی چه؟ در مکتب در و دیوار هیچ بمبی داغ تر از میخ در نیست! ما که میخ در چشیده ایم، چرا از بمب های شما بترسیم؟ شهادت در قاموس ما زیباتر از چیزی است که فکرش را می کنید!و والله که سرو ها ایستاده می میرند!

 

اینها را گفتم که بگویم آقای صدا و سیما، دست مریزاد، خوب دانش آموزی بودی پای درس امام خامنه ای! چه کنیم که باید از صدا و سیمای جمهوری اسلامی تبلیغ نستله را ببینیم؟ چه کنیم؟ آهای آقای غریب، این طرف ها چاه سراغ نداری؟ در و دیوار چی؟ باید یک طوری آدم خالی شود ! باور کنیم تا وقتی نستله و مال حرام می خوریم عرضه ی انتظار را نخواهیم داشت.

کسی در و دیوار خوب سراغ ندارد؟ دلم هوای روضه کرده! می فهمی؟روضه ی کودکان مظلوم فلسطینی!

پ.ن : امام خامنه ای گفتن فلسطین مسئله ی اصلی است! خودمون رو با فرعیات سرگرم نکنیم!


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

فلسطین، امام خمینی، اوباما، امام خامنه ای


گفت و شنفت 3

جمعه 89 فروردین 20 ساعت 10:37 عصر

یا لطیف...

حالا تازه فهمیدی اردو جهادی یعنی چی ... نمی دونم چه حکمتی بود هر روز متوسل می شدم به حضرت معصومه... کربلا برات نماز خوندم ، نجف هم...انا فی ایام العربی، هل تتکلم بلغة العربیه؟... صبحانه مشترک چی شد؟... دِی حَرَم دَ یاتا راحت ، حَلَ بیز اولمَمیشیخ ... التماست می کنم دعام کنی... آب که نباشه باید خاک به سرمون بکنیم... یه چیزی رو خیلی وقته می خوام بهت بگم: خاک تو سرت... اسم این فیلمه که اسکار گرفته چی بود؟ ... سیستان چطور بود؟ خوش گذشت؟ ...وقتی به یکی می گم چاکرم با وقتی می گم خیلی چاکرم بیشتر از خیلی فرقه بینشون ...می خوایم تخم مرغ بخریم ، جوجه کباب بخوریم...بهش می گم فیلم زبان اصلی دارین، چپ چپ نگاه می کنه! ...اگه اینطوریه من بعد تصویب اساسنامه می رم... از اینکه گناه تاوان گناه باشه باید بیشتر بترسیم یا اینکه بعد گناه بهمون نعمت بدن؟ ... داریم جشنواره ولی نعمتان رو راه میندازیم... یونس خیلی بچه ی خوبی بود، دلم براش تنگ می شه...مطمئنی می فهمه یعنی چی ؟...I am in English day ... بپرس ببین منابع کنکور دکتراشون چیه؟...تو نمی خوای وبلاگ بنویسی؟... ... اساس نامه رو بخون نظرت رو بگو ...دستتون درد نکنه استاد، نمرتون نجاتمون داد... تا کی آماده می شه انشاالله؟...بهش می گین یونِس یا یونُس؟... کجائی تو؟ پیدات نیست...    سرشماری کن خودتونو... هرچی بچه ها بگن... اصلا هم ترس نداشت... می خواستم وسط هوا دستامو از میله ول کنم بزنم زیر خنده... it’s good for us to speak English when we are talking ... به یونس بگو خیلی چاکریم...

پ.ن: پررنگ ها از کفشداره


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

گفت و شنفت


شکر

دوشنبه 88 اسفند 24 ساعت 9:2 صبح

یا رحیم

الحمدالله الذی جعل بعضی ها را برای اینکه آدم همه چیز توی قلبش نماند!

و تشکر می کنیم از کیبورد که بعضی حرف ها را توی دل باقی می گذارد.

کیبورد ها سعه صدر ندارند!

ولی دوست ها چرا!

یا علی


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]