یا لطیف...
مائیم و یه آقا که وقتی نگاهش می کنیم آروم می شیم! رها می شیم! فارغ می شیم از هرچی درد و رنجه! فارغ می شیم از بودن، از نبودن! اصلا بود و نبود مطرح نیست! جون بخواد می دیم براش !هر چی داریم رو می دیم براش ! جان چه باشد که نثار قدم دوست کنیم...چون متاعی است که هر بی سر و پائی دارد ...
مائیم و یه آقا که وقتی لبخند می زنه مست می شیم، وقتی اشک می ریزه اشک می ریزیم، وقتی صحبت می کنه سیراب می شیم...
مائیم یه آقا، با یه چهره ی آسمونی! به خدا دل می بره! عاشق شده باشی می فهمی... عاشق...می فهمی؟ ع ا ش ق...
مائیم ویه آقا ، اسممون رو هرچی می خواید بزارید،هرچی می خواین بهمون بگین... فقط بزارید ما باشیم و آقامون...
پ.ن: خاک پای کفشاشیم به مولا...
پ.ن2: دلم گرفته بود از بعضی چیزهایی که می دیدم و می شنیدم!
پ.ن3: چند وقتیه دلم لک زده برا شیراز! تابحال نرفتم شیراز، اما این حس از وقت تشییع جنازه شهدای گمنام تو شیراز شروع شد و حالا هم که میزبان آقان بیشتر شده! نمی دونم! شاید هم حسادت باشه به شیرازی ها(البته با عرض معذرت)، مائیم دیگه! فکر کنم کفش هام رفته شیراز!
نوشته شده توسط : کفش دار
لیست کل یادداشت های این وبلاگ