بسم الله
سرزمین من
کودکانی که از «میهمان نا خوانده ی فسفری» نفسشان نمی گیرد
و در دویدن به وسعتی می اندیشند
فراتر از گام های کوچک اشتیاقشان
بی آنکه صدای انفجاری به زمینشان افکند و آواری که نا خواسته
در خون پهنشان سازد
در آنجا دیگر بر پاره ی چوبی نخوانند:
عبور ممنوع
خطر مرگ
میدان مین
سرزمین موعود
هرگز نخوانند فلسطین چند بخش دارد
جنوب لبنان امن نیست
حزب الله تروریست است
اسرائیل سرزمین ماست
***
در سرزمین من سرود رهایی روزی دوباره
مهمان حافظه های سوخته خواهد شد
و این خاک تا همیشه ماندنی شمیم معطرش را
تقدیم وارثان آوار و خاک خواهد کرد
در این تخیل ناب قسمت خواهد شد آفتاب سرزمین مادریمان
فراتر از هر دعایی اما جاودانه خواهد ماند
آری
این سرزمین جاودانه خواهد ماند
به اتکای نامت و به تقدس قبله ی نخست
سو گند به قدس ...
این قبله ی نخست این قبله ی نخست
این قبله ی نخست ...
«منتظر»
پ.ن: شعر برای یکی از رفقای صمیمیه! نخواست اسمش رو بزنم، فقط تخلصش رو نوشتم!
نوشته شده توسط : کفش دار
کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]
غزه، قدس، شعر، منتظرلیست کل یادداشت های این وبلاگ