یا لطیف
خانم ناظم گرامی لطف کردن و ما رو به این موج وبلاگی دعوت کردن، موج از اینجا شروع شده !
متاسفانه توی نسل چهارم که ما تقریبا جزو اولیهاش هستیم بحث دهه ی فجر اونطور که باید ( البته شاید!) خاطره انگیز نیست! هر چند ما هم نوستالوژی های زیادی در مورد دهه ی فجر داریم! اگه نسل سوم حداقل جنگ رو تجربه کرده، ما اون رو هم توی پروندمون نداریم! دهه ی فجر همیشه برای ما خاطرات دست دوم بوده! البته همیشه داغ! یکی دوتا خاطره از دوران ابتدایی می گم:
* مدرسه ما هر سال توی دهه ی فجر جشن نسبتا مفصلی برای هر پایه تحصیلی می گرفت! به جز سال اولی ها، بقیه ی سالها خودشون مسئول اجرای برنامه بودن(البته یه مسئولیت جزئی! در حد اینکه سرمون گرم بشه :دی) سال دوم یه نمایش طنز اجرا کردیم، البته همش دیالوگ بود! اونم بدون هماهنگی و تایید! مثل اینکه خیلی به مدرسه برخورده بود، چون برای اولین بار طعم انتقاد جدی رو چشیدیم(و کمی هم مشتقات)! الآن که فکر می کنم می بینم بیشتر از سر جَو گرفتی بوده تا اینکه بخوایم از مدرسه ایراد بگیریم! 8 سالم بود فقط!
** سال چهارم بود، با گروه سرود رفته بودیم مسابقه! وسط سرود یکی از بچه ها هول شد ریتم رو تند کرد، بقیه هم مجبور شدن تند کنن! فکر کردیم خیلی خراب کردیم، اون سال دوم شدیم! ( هفت سال بعد و درست تو همون ایام دوباره رفتیم مسابقه سرود، البته اون سال من جزو عوامل اجرایی بودم، نه عضو گروه سرود! اتفاقا همون شازده ای(1) که اون سال ریتم رو تند کرده بود تکخوان گروه هم بود ! از قضا دوباره یه سوتی گنده داد! بازم فکر کردیم که خراب کردیم، و باز هم دوم شدیم!)
*** توی کار تزئین نبودم زیاد ! یا توی گروه سرود، یا تئاتر، یا هم تو کار روزنامه دیواری! سال سوم تا آخرای شب مشغول جمع کردن مطالب روزنامه دیواری بودم! خوابم برد، صبح که بلند شدم دیدم یه روزنامه دیواری درست و حسابی (در حد خفن!) کنارمه! دست خواهر گلم درد نکنه!
1. این شازده در حال حاظر تنها برادر صیغه ای ما محسوب میشه! خیلی هم چاکرشیم! کلی هم مخلصشیم!
پ.ن1: سه چهار روز دیگه باید پیرهن سیاه ها رو در بیاریم! یادته قبل محرم رو ؟
پ.ن2: تو مدرسه توئیت کردن خیلی کیف میده ها!
دعا کنید
یا علی
نوشته شده توسط : کفش دار
کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]
نوستالوژی انقلاب، موج وبلاگی، خاطرات، خواهر، برادر صیغه ایلیست کل یادداشت های این وبلاگ