سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی سوژگی!

پنج شنبه 87 فروردین 29 ساعت 10:11 صبح

یا لطیف
بعضی وقت ها خود همین بی سوژگی سوژه ی خوبی می شه برای  نوشتن!
اصولا نباید زوری بنویسم! قرار گذاشته بودم جاکفشی رو هر وقت دلم خواست آپ کنم! الآن هم دلم می خواد آپ کنم اما سوژه ندارم( البته جور شد : بی سوژگی!)
سر این بی سوژگی آدم مجبور می شه خیلی فکر کنه! به چیز های مختلف، اتفاقات اخیر، کلا خیلی چیزها تو ذهن آدم رفت و آمد می کنه که هر کدوم به اندازه ی یه وبلاگ حرف دارن! اما در حال حاظر هیچ کدوم رو نتونستم بنویسم!
همیشه از پی نوشت خوشم میومده! سوژه نداشتن بهونه ی خوبیه که آدم عقده ی دلش رو با پی نوشت نوشتن خالی کنه !

پ.ن: امروز وفات حضرت معصومه است! نمی دونستم چی بنویسم! بابات اینکه خیلی وفته نرفتم حرم دلم گرفته!
پ.ن2: هفته ی پیش رفتیم شاه عبدالعظیم! شب تولدش بود، نمی دونستم ! اما مهم این بود که فهمیدم چرا به سید کریم معروف شده ( کرامت شاه عبد العظیم رو عشقه...)
پ.ن3:بعضی وقت ها اتفاقاتی می افته که فکر آدم رو خیلی مشغول می کنه! نسیب ما هم شده ! این چند وقته فکرم درگیر چند تا مسئله بوده (یکیش از همه مهمتر بود البته) !
پ.ن4: باید درس بخونم! باید! ( شاید کمتر بیام! شاید!)
پ.ن5: شهادت بچه های کانون وصال رو هم تبریک می گم!‏ ایشالا اون دنیا این شهدا شفاعتمون رو بکنن! این لینک ها رو هم بخونید!‏ ما که اینجائیم دلمون آتیش گرفته ، چه برسه به اونائی که توی هیئت بودن و جا موندن!‏:
پاسخ به دو سوال درباره‌ی انفجار شیراز
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
دلم می خواهد بگویم شهید...
جواد هم به مانند دیگران پر کشید!
مرفه با درد
لحطات انفجار بمب
اینجاست که می گن : در باغ شهادت باز باز است...


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]