سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چالش ده سال پیش!

یکشنبه 97 دی 30 ساعت 1:57 عصر

سلام

 

کلی سرفه و اینها! اونقدر که اینجا خاک گرفته! اینجا، جاکفشی عزیز من، که تمام هویت نوجوانانه ام توشه. برای منی که پیری زودرس گرفته ام (انگار)!

نمی دونم دیگه کسی به اینجا سر می زنه یا نه! ولی اگه سر زدید خبر بدید و نظر بزارید!

 

الغرض!

 

تو اینستا چالش ده سال پیش راه افتاده بود. می خواستم درباره وبلاگ و سال 87 تو اینجا بنویسم! دیدم شاید بهتر باشه یه پست از ده سال پیشم رو دوباره اینجا بفرستم؛ خلاصه اینکه یک سینه حرف موج می زند در دهان ما... 

 

یا لطیف

 

الآن که دارم این مطلب رو می نویسم ، تلوزیون کمی اونطرف تر روشنه و من باید خیلی به وبلاگ نویسی علاقه داشته باشم که قید دیدن نود رو بزنم و بیام پست سالگرد بنویسم!‏

شب هایی که فرداش تعطیله رو دوست دارم به بیخوابی بگذرونم! مثل امشب، حتی اگه فردا 22 بهمن باشه و راهپیمایی و این حرف ها! دلم لک زده برا چند تا داد و فحش(!) سر آمریکا و اینا ! راس ساعت 9 هم از شانسمون جایی بودیم که نتونستیم خیلی حنجره رو به فیض برسونیم!‏ الله اکبر...
اما غرض از این پست یاد آوری یه سری معیار ها برای خودم بود!‏
اولین پست این وبلاگ رو 16 بهمن زدم، البته پست رسمی محسوب نمی شد، و اگه بخوایم دقیقتر نگاه کنیم، اولین پست رو روز 30 بهمن - یعنی 8 روز دیگه ی پارسال!  - زدم . بگذریم! نمی خوام طولانی بشه پست!‏ فک ما هم مگه از کار می افته؟
اینجا رو بخونید ! اولین پست این وبلاگه!

به جای تحلیل چند تا اعتراف می کنم!

اعتراف اول: اولین بار ایده ی زدن همچین وبلاگی ، با دیدن وبلاگ مرحوم حسن نظری به ذهنم خطور کرد! ولی بعد یکسال می بینم فاصله  خیلیه !
اعتراف دوم : به سادگی نوشته های پارسالم حسودیم میشه!
اعتراف سوم : هنوز که هنوزه تعداد نظرات بالا رو دوست دارم! هرچند می دونم خیلی ها می خونن و می رن و همین هم برام خیلی با ارزشه!
اعتراف چهارم : این اعتراف خیلی زجر آوره: کلیشه شدم! (خدااااااااااااااااا!) وبلاگ هم خیلی مواقع تک بعدی یا دو بعدی بوده (به جای چند بعدی)
اعتراف پنجم: هنوز به نوشتن تو اینجا علاقه دارم!

و اما‏...

بعد گذشت یک سال...
من خیلی تغییر کردم! یعنی کفشدار شدیدا از جهاتی متحول شد! ولی هنوز روی معیارهایی که سال پیش قبول داشتم هستم، بسیج، هیئت، شهدا، فعالیت فرهنگی ، همه و همه ، هنوز هم جزو دغدغه های اصلی من محسوب می شن! حتی بیشتر از غول بی شاخ و دمی مثل کنکور (کلا خیلی جدیش نمی گیرم، ما از حربه ی مبارزه ی منفی استفاده می کنیم برا نتیجه گرفتن :دی!) شاید بشه همه ی این حرف ها رو توی یه جمله خلاصه کرد، یکی از دلایل اصلی ایجاد این وبلاگ این بود که من تغییر باورهام رو (در صورتی که اصلا این تغییر وجود داشته باشه) حس کنم! تا اگه دیدم وضعم خرابه ، خودم به خودم تلنگر بزنم ، و حالا بعد یک سال فعلا همان یک نوجوان مثلا بسیجی عجیب غریب هستم!

پ.ن1: ماهواره امید رو حال کردیم جمیعا!‏ نمی دونم چی بگم! کلی احساس غرور ! دست دکتر هم مخصوص درد نکنه!
پ.ن2: فردا راهپیمایی 22 بهمن می بینیمتون!
پ.ن3: کم خوابی باعث شد چند بار لحن و زبان و زاویه دید پست تغییر کنه فکر کنم، به بزرگی خودتون ببخشید!

التماس دعا
یا علی


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]