او...
بچه تر که بودم، وقتی می رفتیم سر مزار سید محسن و سید رضا، خب نزدیک ننه علی بود، قطعه 24 . بچه تر بودم، مادرم سراغ ننه علی می رفت. من که حالیم نبود.
من هنوز هم حالیم نیست، وقتی ننه علی توی درگیری های ما گم می شه و مثل همه ی زندگیش، غریب تشییعش می کنن.
ننه علی، حقت بیشتر از اینا بود.
دلم برای ننه علی تنگ شده ، حالا دیگه خونه ش هم نیست، تا از دور غلغلکت بده که شاید این دفعه ببینیش. بعد راه بیافتی لای مزارها تا برسی به قفل در خونه ی ننه علی. و اگه خودکار دم دستت باشه کنار نوشته های کم رنگ و پررنگ دیوار خونه ش و زیر بزرگ نوشته ی روی در خونه که سالهاست پر رنگ مونده 1بنویسی: ننه علی ، جون بچه ات دعام کن!
ننه علی مادر بزرگ بچه های بهشت زهرا بود
مگه میشه بهشت زهرا رفت و یه سر به ننه علی نزد؟
1. دیوار نوشته : دنیا به علی نازد، مولا به اباالفضل
پ.ن1: یادت میاد حامد؟
پ.ن2: داشتم بعد مدت ها برای پی نوشت می نوشتم، از اینکه این سیاست زدگی دارد همه چیزمان را به هم می ریزد! وقتی شنیدم ننه علی فوت کرد و تشییع شد و تدفین...به هم ریختم!
نوشته شده توسط : کفش دار
لیست کل یادداشت های این وبلاگ