سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینجا هم سال با صدای 'توپ' تحویل می شود !

پنج شنبه 87 فروردین 1 ساعت 8:43 صبح

یا لطیف

ربطی نداشت ، همینجوری برا دل خودم گذاشتم !

تیک ... تاک ...
صدای سوت قطار به گوش می رسد ، پایت را که از قطار می گذاری بیرون صدای صبحگاه دو کوهه تکانت می دهد ، حاج احمد سرت داد می زند : غر زدن موقوف ... بدو برادر ، بدو !
بچه های گردان تخریب را می بینی که از دور نزدیک می شوند ، صدای خنده هاشان وسوسه ات می کند !
تیک ... تاک ...
راوی می گوید اینجا نزدیک ترین نقطه به کربلاست : شرهانی ... ترکش که می خورد کنارت خودت را جمع می کنی ، چشم می دوزی به رو بر ، تانک ها دارند می آیند ، تو هنوز مستقیم نگاه می کنی ،  فرمانده فریاد می زند: عقب نشینی ، تو هنوز مستقیم روبرویت را نگاه می کنی ، می خواهی بولدوزر تفحص پیدایت نکند ،  خمپاره بعدی ... از آن بالا هم به رو برویت نگاه می کنی .
تیک ... تاک ...
اروند آرام است ، گوش می کنی به خروش موج های اروند ... طناب را سفت می چسبی ، دست هایت سر شده اند ، بقل دست ات روی آب شناور مانده ، طناب خیلی سنگین شده ، پاره اش می کنی ، رها می شوی روی آب ، موج بعدی که می آید گم می شوی ...
تیک ...تاک...
روحانی جوان با آن صدای گیرایش پشت میکفرون می گوید : نگاه آخر به طلائیه یادت نره ! ... بر می گردی ، کاش بر نمی گشتی ، رفیقت روی زمین افتاده ، داد می زنی ، پا می کوبی ، باید بروی ، دود نگاهت را قطع می کند ، بر می گردی و می دوی ، پوتین هایت تو را هدایت می کنند  ، کاش نگاه آخر را نکرده بودی ...
تیک ... تاک ...
با خاک های چزابه بازی می کنی ، چقدر گرم اند ... موجی شده ای ! دست هایت را می گیرند و می چسبانندت به  زمین ، خاک صورتت را می سوزاند ، دست و پا می زنی ، داد می زنی ، خودت را رها می کنی و بلند می شوی ، وقتی دوباره می نشانندت  یک چیز کم داری ، هنوز دست و پا می زنی ، خاک زیر گلویت سرخ می شود  ...
تیک ... تاک ...
چه خنک است ! رو تانکر آب نوشته به یاد لب های تشنه ی عباس ... قمقمه را برمی دارد و می گیرد طرفت ، به لب های ترک خورده اش نگاه می کنی ،  قمقمه را پس می زنی ، لبخند می زند و برمی گرداند ، سیر که می شوی روی قمقمه را می خوانی ، به یاد لب های تشنه ی عباس ...
تیک...تاک...
چشم می دوزی به آسمان شلمچه، ستاره ها چقدر نزدیکند ... اینجا ستاره باران است ، ستاره ها که نزدیک می شوند همه لبخند می زنند ، معلوم نیست کدام ستاره قسمت تو شود ، نیت می کنی و  یکی را انتخاب می کنی ، چند ثانیه بعد توی قلبت جا خشک می کند ، گرمایش از گرمای قلب تو که بیشتر نیست ؟
تیک ... تاک ...
بچه ها دور سفره ی هفت سین نشسته اند ،البته هفت تا سین ندارد ، خبری از سماق و سرکه و سکه و اینها نیست ! قرآن کوچکی را گذاشته اند وسط چفیه و سیب کوچکی کنارش ، آینه  کوچک غبار گرفته ای  هم هست . سال با صدای توپ و ترکش تحویل می شود
تیک ... تاک ...
اینجا هم سال با صدای توپ تحویل می شود ... ما چی ؟ تحویل می شویم ؟

یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال

پ.ن : سال رو با شهدای مقبره الشهدا تحویل می کنیم !
پ.ن2: هنوز در مورد جنوب حرف برای گفتن زیاد دارم ، اما نمی دونم چطور بگم . یعنی کم آوردم !

سال تحویل با شهدا


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]