سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مادر بزرگ بچه های بهشت زهرا

چهارشنبه 90 اسفند 3 ساعت 11:39 عصر

او...

بچه تر که بودم، وقتی می رفتیم سر مزار سید محسن و سید رضا، خب نزدیک ننه علی بود، قطعه 24 . بچه تر بودم، مادرم سراغ ننه علی می رفت. من که حالیم نبود.

ننه علی

من هنوز هم حالیم نیست، وقتی ننه علی توی درگیری های ما گم می شه و مثل همه ی زندگیش، غریب تشییعش می کنن.

ننه علی، حقت  بیشتر از اینا بود.

دلم برای ننه علی تنگ شده ، حالا دیگه خونه ش هم نیست، تا از دور غلغلکت بده که شاید این دفعه ببینیش. بعد راه بیافتی لای مزارها تا برسی به قفل در خونه ی ننه علی. و اگه خودکار دم دستت باشه کنار نوشته های کم رنگ و پررنگ  دیوار خونه ش و زیر بزرگ نوشته ی روی در خونه که سالهاست پر رنگ مونده 1بنویسی: ننه علی ، جون بچه ات دعام کن!
ننه علی مادر بزرگ بچه های بهشت زهرا بود
مگه میشه بهشت زهرا رفت و یه سر به ننه علی نزد؟

1. دیوار نوشته : دنیا به علی نازد، مولا به اباالفضل


پ.ن1: یادت میاد حامد؟
پ.ن2: داشتم بعد مدت ها برای پی نوشت می نوشتم، از اینکه این سیاست زدگی دارد همه چیزمان را به هم می ریزد! وقتی شنیدم ننه علی فوت کرد و تشییع شد و تدفین...به هم ریختم!


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]