1- ! مطمئن باش دست و پايم هم در جواب به شما بسته نيست! اتفاقا بنده فکر مي کنم احتمالا کاملا بسته است. پست قبليت رو که خوندم و بعد هم که پيا مت رو ديدم فکر کردم حتما چيز دندون گيري نوشتي چون اون جا وعده داده بودي يه توضيحاتي مي خواي بدي. اما وقتي خوندم! بله! احتمالا کلا همينه!
2- همان طور که خودتان هم تصريح فرموده ايد ماها احمقيم! اين که فرموده ايد:" ! خودتون مي دونيد دليل طفره رفتنم چيه " من واقعا نمي دونم.
3- فرموده ايد:" ! اگر مي خواستم چشم و گوشم رو ببندم يا حرف هاتون رو نشنوم كه اين نظرات اينجا نبود ! يا حد اقل خونده نمي شد " عجب! خسته نباشيد! پس کلا به نظرتون آدم آزاده و چشم و گوش باز يعني همين! چندوقت پيش آقا شهاب-آقا شهاب خودمون آقا شهاب محمدي- يه نکته بسيار لطيفي رو متذکر شد که واقعا لذت بردم. بحثي داشتيم پيرامون سير فکر و رابطه آن با شئون انسان و مدارج انسانيت و نسبت آن با مطالعه. با توجه به کلماتي که از ريشه فکر منبعث مي شوند ... يکي از آن ها تفکر است. تفکر با مطالعه، خواندن و شنيدن تفاوت دارد. تفکر مسئله است دروني که در روح جان آدمي اثر مي گذارد يعني اصولا جايگاه تفکر خويش تن آدمي است اما مطالعه و خواندن و شنيدن امري بيروني است و اگر وارد مرحله تفکر شود در آدمي ماثر مي شود. از اين جهت است که پيامبر(ص) به علي(ع) مي فرمايد " نبه بالتفکر قلبک " اين جا اشاره به اين مطلب دقيق است که تفکر عملي قلبي است اما مطالعه عملي قالبي. حالا بگذريم. ارجاع به چهل حديث
4- فرموديد: "سوم ابتدايي بودم ! شايد هم چهارم! يادتان كه هست؟"! بابا خودت هم که گفتي ما احمقيم! چي؟! نه! يادم نيست!