سوال زياده! خيلي زياد! ما احمق هاي لجن اصولا خيلي سوال داريم! چون احمقيم! خب نمي دونيم! و دوست داريم اگر بشه مستقيما همه سولاتمون رو از خوده خدا بپرسيم. هزار چراي بي زيرا...!
...يستمعون القول ... احسنه...! راستي معيار اين احسنه چيست؟ يستمعون چگونه ممکن است؟ آيا يستمعون يعني عليه امنيت ملي است؟ آن موقع اين ملي که مي گويند ما نيستيم؟ يعني ما داريم عليه امنيت خودمان اقدام مي کنيم؟ اصولا چرا خدا کاري نکرده تا کلا امر خلاف امنيت ملي به وقوع نپيوندد! فکر مي کنم خدا شخصا متهم اصلي است چون هم اوست که آفريد اما اشتباها آزاد! که خلاف امنيت ملي است! امنيت ملي! امام مي گفت امنيت يعني حقوق ملت... مجرم دوم هم اوست! هي مي خوام براي اختتاميه يه حديثي آيه اي چيزي بنويسم که خودش چون ما احمقيم توليد سوال مي کنه...
چقد جالبه! بوش مي گفت هر که با مانيست بر ماست. حالا هم عاقل ها مي گويند هر که با ما نيست احمق لجن است. اي کاش ما 4 نفر خبيث نبوديم کلا عاقلان راحت زندگي مي کردند! اي کاش! خدايش خودمون هم راحت بوديم!
قرآن يک نکته جالب داره! خدا مي گه من خدام آگاه به همه چيز و از جمله باطن امور! شما بروبچ هم نا آگاه به باطن امور! هر کي رو هم آگاه به باطن امور کرديم دلمون خواسته اما قفل کرديم و دهانش رو دوختيم! و شما هم محکوم به ظاهر اموريد چون اين عالم عالم ظاهره! اگر کسي بخواد احکام باطني بده باطل! ملغاست! –هي مي گيره ول مي کنه- الله اکبر...! البته اين کفريات همش حرف هاي احمقانس! خيلي جدي نگير! بزار 2 تا حکايت احمقانه هم تعريف کنم بره پي کارش تموم! ختم به خير شه!
ميگن ملا نصرالدين يه روزي يه سه تار رو بر مي داره هي دينگ.. دينگ يه تارش رو ميگيره مي زنه اون قدر که ملت دنگ مي شن.. ميان بهش مي گن ولش کن بلد نيستي! يه تارش رو گرفتي مي زني ما رو دنگ کردي! يه نگاه عاقل اندر سفيه مي ندازه ميگه اون هايي که هي اين تارو مي زنن اون يکي رو مي زنن و خلاصه هي تار به تار مي شن تار اصلي رو پيدا نکردن من پيداش کردم دارم مي زنم.