سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای محمد رضا

جمعه 88 اسفند 14 ساعت 5:17 عصر

یا لطیف...
می خواستم در و دیوار های زندگیم رو ندیده بگیرم، اصلا دنیای مجازی رو چه به در و دیوار؟ در و دیوار واسه ما دیوونه هاست! به توصیه چند تا از رفقا اینجا هم می نویسم، و البته به توصیه ی وحی نازل شده به نفوس از طرف او! می خواستم توی پی نوشت بنویسم دیدم ظرفیت نداره! کلا توی نت کمتر جایی ظرفیت در و دیوار رو داره، جا کفشی جزو این معدود جاهاست!
دلم تنگ شده بود برای نوشته هایی که فقط او از نیتشون خبر داره!
لطفا گیر ندید، اینجا هر پستی مخاطب خاص خودشو داره، مثل همین پست!
فکرم درگیر اردوی جهادی ایه که چند روز دیگه دارم می رم، خدا خیر بده مهدی رو که باعث شد سری به این پست بزنم! پدر صلواتی دیوونه ام کرد!
این پست و این پست و این پست ! این پست رو هم بخونید بد نیست! آهان ، این پست داشت یادم می رفت!
در .... دیوار
میشه من رازهام رو بهتون بگم؟


اصلا چی می گی محمد رضا؟

محمد رضا :

تو دهخدا اومده : محروم . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده از خیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بی نصیب . (ناظم الاطباء). بازداشته شده از خیر و نیکی و فایده . بی بهره . (دستورالاخوان ). || منع کرده شده . ممنوع . بی بهره گردانیده شده .نامراد و بیکام . ناکام . (ناظم الاطباء) :
دلخسته و محرومم و پیخسته و گمراه
گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه .
...
خب بگو ببینم شما که تلویزیون ندارید چی کار می کنید ؟
... : ماهواره داریم شبها که دو ساعت موتور برق روشن میشه ...
...
... : مگه دیدن این فیلم ها بده ؟
...
غم تمام وجودم رو فرا گرفته ... تازه به بدبختیه خودم داشتم پی می بردم... اونجا مونده بودم با کی درد و دل کنم ... هرچی به اطرافم نگاه می کردم هیچ کس نبود. هر کی هم که بود ... (سرش یه جورایی گرم بود حتی مسعود که بود و نبود )
...
هیچ کس نبود جز چهل پنجاه تا از بچه های آبادی (البته نمی دونم بگم آبادی یا منطقه ی محروم؛ آخه فقط محرومیت یه خرده فرهنگی بود که اونم محرومیت حساب نمیشه، نه ؟! )
...
البته رب العالمین تو اون عالم هم بود، اگه نبود ...
...
قرار بود اونا با من درد و دل کنن نه من با اونا ...
...
... : میشه من رازهام رو بهت بگم
...
رازهاشون هم خیلی شنیدنی بود و البته نشنیدنی ( اونوقت میگن جمع نقیضین محاله!! ... اونجا هیچ چیزی محال نبود... )
...
اگه اونجا یه نگاه به اطرافت می کردی، کم کاری مسئولین رو با تمام وجود احساس می کردی... کم کاری همه مون ، می فهمی ؟
...
رفقا !!!! دشمنامون همه چیز ضد دین و ضد فرهنگمون رو حتی تا اون جاهایی که ما فکرش رو نمی کنیم بردن ... اون وقت ما حتی به فکر ساختن خودمون هم نیستیم( اول از همه خودم رو میگم )
...
تربیت یعنی که خود را ساختن
بعد از  آن بر دیگران  پرداختن ...
...
به قول رهبر عزیزمون : به ما نباید تزریق کنند؛ ما باید انتخاب کنیم. این یک نکته که مورد غفلت قرار گرفت. هر چه آوردند، مثل آدمهائى که بى‏حس و حال و بى‏هوش افتاده‏اند و همینطور چیزى را یا در جسمشان فرو میکنند یا از دهانشان به حلقشان میریزند، نباشیم. ما در دوران استحاله‏ى فرهنگى منتظر ماندیم که بریزند به حلقمان.
...
... : من هم اگه مثل شما بسیجی بودم هیچ وقت از کارم خسته و نا امید نمی شودم(!) همون چیزی که حضرت خامنه ای می فرمایند

 

آهای بی بصیرت ها که هنوز فکر می کنید تقلب شده!به گمانم همه 17 خانوار توی امام زاده ممد حسن به احمدی نژاد رای داده اند! این یعنی صد در صد ! امام روح الله گفت من یک موی کوخ نشین ها رو با همه دنیای کاخ نشنین ها عوض نمی کنم، به عبارتی یعنی صد و چند درصد؟
در و دیوار های من هم سیاسی شده! یعنی بود، اصلا در و دیوار مثل سیاست ماست ! از بحث دور شدم، آهان ، محمد رضا! کجایی ؟ من با کی در مورد مورد وحید صحبت کنم؟ اصلا تو با کی در مورد وحید صحبت کنی؟ وحید به تو نامه نوشت! قسمت آخرش به ما مربوط می شد! هنوز یادگاریش رو داری؟
من دلم برای نامه ی بچه ها تنگ شده!

***
اردوی جهادی منطقه ای است در خوش آب و هوا ترین مناطق ایران! اگر آقازاده ها می فهمیدند اردوی جهادی کجاست قید کیش و دبی و شمال تهران رو هم می زدند. من به هیچ آقازاده ای نمی گم اردوی جهادی کجاست! شما هم نگید، می خوام با بچه ها سراغ حمید برم، با محمد رضا، حسین، مهدیار،محمد، مهدی، مجید،سید مسعود،حمید،عباس،سرهنگ و با همه کسانی که می فهمند وحید یعنی چی!
*****! ****! *****!(به حرمت در و دیوار خونی سانسور شد) وحید هم می گفت حضرت خامنه ای! وحید کجایی؟ آهای مردم، امت شهید پرور! من همین جا اعلام می کنم که غلط کردم سر وحید رو نبوسیدم! من غلط کردن پاهای ابوذر رو نبوسیدم، من غلط کردم دستای حسن رو نبوسیدم!

***
و چه کسی می داند اردوی جهادی چیست؟ کسی که سقف فکرش بازی بیلیاردش ، اوج پروازش سایت های پو.ر. نو است می خواهد بفهمد اردوی جهادی چیست؟
قربون خدا برم که اونقدر این اردوی جهادی رو قشنگ آفریده که روی همه تاثیر می ذاره ، حتی این! مطمئنم!
***

دلم تنگ شهیدان است امشب! در و دیوار کجایید؟ شهید یعنی شاهد! من عظمت خدا را توی اردوهای جهادی دیدم، با این حساب حاج عبد الله والی چند بار شهید است؟ حاج عبدالله ، پیامبر بشاگرد، بابای اردوهای جهادی! چه خوب! فیزیک و هندسه بابا دارند، ما چرا نداشته باشیم؟ می خواهم عکس حاج عبدالله را قاب کنم بزنم توی اتاق!
***
کجایی محمد رضا! نیاز مبرم دارم به نامه ی بچه ها! بی معرفت چند بار تنهایی خوندیشون؟


نوشته شده توسط : کفش دار

کفش های دیگران [ نفر کفش گذاشتن]

امام خامنه ای، ولایت،امام روح الله،اردوی جهادی



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

چالش ده سال پیش!
کشتی شکستگانیم...
شیرین تر
زیر بار خاطرات 2!
فاجعه
منتظر چی هستی؟
توکلت علی الله...
نفس...
مؤمن باش مرد!
با صفا باشیم
درد های برای درددل نشدن!
زیر دین...
دلا...
رفت و برگشت!
توبه های از سر حیرت
[همه عناوین(137)][عناوین آرشیوشده]